2/03/2016

ملا نصر‌الدین

ملا نصر‌الدین با دوستی صحبت می‌کرد.
– خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده‌ای؟
ملا نصر‌الدین پاسخ داد: فکر کرده‌ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی‌خبر بود. بعدا به قاهره رفتم؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره‌ی آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعدا به شهری دیگری رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده‌ای ازدواج کنم.
– پس چرا با او ازدواج نکردی؟
– آه، رفیق! متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می‌گشت!

No comments:

Post a Comment