3/28/2013

کچالو فروشی

درکشوریکه دزدان پادشاهی کنند،
رقاصه ها آواز خوانی کنند،
پاکستانیها انتحاری کنند،
گل زمان داوری کند،
عجیب نیست که دانشگاهیان فارغ شده کچالو فروشی كنند..

توته نان خو بتی

یک دختر از نانوایی به طرف خانه میرفت یک بچه دوان دوان به طرفش امد . دختر ترسید و چیغ زد گفت چی میکنی ? بچه با گردن کجی گفت یک توته نان خو بتی

چند پند بزرگان............................................:)

مراقب افکارتان باشید که تبدیل به گفتارتان می‌شود.
مراقب رفتارتان باشید که تبدیل به عادت تان می‌شود.
مراقب عادات خود باشید که شخصیت شما می‌شود.
مراقب شخصیت خود باشید که سرنوشت شما می‌شود.

دیدن خانم ها

داکتر خانم به یک اطرافی میکه: هر روز چرا در پیش کلینکم استاده میشوی و خانم ها را میبینی ؟؟؟
اطرافی: خودت در لوحه نوشته کردی که دیدن خانم ها هر روز از ساعت 8 صبح الی6 شام .. هاهاه

:))))

پسری بود که اسم نداشت, عاشق دختری شد که وجود نداشت, به شهري رفت که آدم نداشت, به رستورانتي رفت که غذا نداشت, با قاشقی غذا خورد که دسته نداشت, غذای خورد که مزه نداشت, ولی سرگردان کردن شما خیلی مزه داشت.

وصيت شوهر براي خانم خود

يك شوهر براي خانم خود وصيت كرد:بعد از مرگ من همراي مرد همسايه عروسي كن.
خانم: وي ده قار خدا شوي اي چي قسم وصيت است كه ميكني
نفر : بخاطر كه يك دفعه موتر كهنه و خراب خوده سرم زده بود ميخواهم قصد خود را بگيرم

پنجابي و يك افغان

يك پنجابي بود و يك افغان:زن هاي شان گم شده بود افغان از پنجابي پرسید كه زن تو چي رقم بود.پنجابي گفت چشمايش از اشوريا،قدش مثل ديامرزا،لبانش مثل كترينا،اندامش از كرينا.از افغان پرسید زن تو چي رقم بود افغان گفت زن مره بلا ده پس اش ، بیا که بريم پشت زن تو.

زن و شوهر سالخورده

 زن و شوهر سالخورده در بستر خواب هستند.
زن: چی‌ وقت‌هایی‌ بود،همیشه دست‌های مرا می‌گرفتی و ناز میدادی.
شوهر دستش را گرفت و ناز داد.
زن: چی‌ وقت‌هایی‌ بود،همیشه رویم را میبوسیدی.
شوهر رویش را بوسید.
زن: چی‌ وقت‌هایی‌ بود،همیشه گردنم را دندان می‌گرفتی.
شوهر برخاست.
زن: کجا میری؟
شوهر: باش که دندانهایم را بیارم.

خانمش 27 ساله

ميگن شخصي مرده بود اعلان فاتحه اش رادر اخبار داده بودند ودراخيرنوشته بود ازطرف
خانمش كه 27 ساله است چشم هاي سياه قد بلند و طفل هم ندارد..

نه زنك نه مسج

ي دوست تو هم عجيب هستي . . . .
ليكن به قلبم خيلي نزديك هستي . . . . . . . .
نه زنك نه مسج
أيا تو از مه كرده هم غريب هستي . . . .؟

(--_--)

(~،~) او هو تو تاحال خواب هستی؟
چشمهایت رابازکن،
(~،@) این طور نمیشه هردویش رابازکن،(@،@) آفرین ،حالا فهمیدی که صبح شده
صـبــح بـخـیــر

ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ:

ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ:
ﭘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺱ:ﺑﮕﻮ ﭼﯽ ﻋﻤﻞ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺩﺍﻣﺎﺩ:ﻓﻘﻂ ﺳﺎﺟﻖ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﺠﻮﻡ.
ﭘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺱ:ﭼﺮﺍ؟
...ﺩﺍﻣﺎﺩ:ﺑﻮﯼ ﺳﮕﺮﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﺩ.
ﭘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺱ:ﺳﮕﺮﺕ ﻫﻢ ﻣﯿﮑﺸﯽ ؟
ﺩﺍﻣﺎﺩ:ﺑﻠﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﭘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺱ:ﺷﺮﺍﺏ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ؟
ﺩﺍﻣﺎﺩ:ﺑﻠﯽ ﮐﯿﻒ ﺗﺮﯾﺎﮎ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﭘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺱ:ﺗﺮﯾﺎﮎ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟
ﺩﺍﻣﺎﺩ:ﺑﻠﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ.
ﭘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺱ:ﺑﯿﮑﺎﺭ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﺩﺍﻣﺎﺩ:
ﺩﺍﻣﺎﺩ:ﺑﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺯﺩﯼ ﺧﻮ ﻧﻤﯿﺸﻪ!...

موش

وقتی ديدمش واقعأ دست و پاے خودرا گم كردم ..
بدون هيچ حرکتی به هم خيره شديم ,تا اینکه آمد طرف من !
چشمان نازش ميدرخشيد ! او خدای من, بسيار وار خطا شده بودم, اصلأ نميدانستم چی كار کنم!
دفعتأ به خود جرأت دادم و با تمام وجودم چند بار اسمش را فریاد زدم!!
موش, موش, موش!!!

سگریت

یک دختر سگریت میکشید از پهلویش یک بچه قد پخچ تیر میشد گفت اخ کاش من سگریتت میبودم دختر گفت برو گومشو مه سگریت نیم سوخته نمیکشم!ها ها..

3/27/2013

داماد

یک داماد در راه روان بود خوشوی خودرا دید گفت: شب بخیر

خوشویش با عصبانیت پرسید که حالا خو چاشت است دیوانه احمق.

داماد گفت:ایطور است که هر وقت شما ره که میبینم دنیا سرم شب میشه...

wifi & bluetooth


ریلکس

ریلکس ریلکس ریلکس ههههههههههه

؟؟؟

بدون شرح باید بفهمید کجاست ؟؟؟

لت

یک لوده بچه خود را لت میکرد ازش پرسان کدن چرا لت میکنی وردکی گفت عکس یک دختر ره ده بخاری چسپانده بود مه که ماچ کدم لبم سوخت..........

درحال غنی سازی یوارانیم

افزودن عنوان
درحال غنی سازی یوارانیم

کارمند اطفایه


 لوده ميخاسته کارمند اطفایه شوه، ده امتحان پرسانش ميکنن اگه جنگل آتش بگيره و ده نزدیکی ها آب هم نباشه چی ميکنی؟؟؟ لوده
ميگه: هيچ تيمّم ميزنم!

اعدام


یک لوده اعدام ميشد ازش پرسان كردن كه كدام گپ آخردر زندگي اگر داري بگو. گفت هيچ گپ ندارم. وقتي در دار بالايش كردن لغتك ميزد و اشاره كرد كه يك گپ دارم. پايين كردنش گفتند بكو چيست. روي خودرا طرف رفيق خود كرد گفت عبدل بچيش خانه تان عين از اينجا معلوم میشه

بانك


دو نفر بانك را دوزي ميكنه
وقت خانه ميروند اولي ميگه بيا كه پيسه را حساب كنيم ...
دومي ميگه بيكار ماندي باز شب خبر ها در تلويزيون ميگه كه چند دوزي 
شده..

جاي گوشه

يك لوده نيكر خودرا در دست گرفته بود و سر سرك لوچ ميگشت. 
كسي برش گفت كه چرا نيكرته نميپوشي ؟ لوده گفت لوده باش يك 
جاي گوشه پيدا كنم اينجه مردم است

آخرین اتاقش

یک دختر با لوده در یک پارتمان بلند در آخرین اتاقش وعده ملاقات 
میمانه. لوده 20 منزل ره بالا میشه وقتی به پشت دروازه اتاق دختر میرسه ده پشت دروازه نوشته است، مه خانه نیستم خر شدی. لوده اعصابش خراب میشه قلم ره ميگيره نوشته ميکنه خودت خر 
شدی مه هیچ نامدم...هههه

۱۰۰میلیون


مرد به سرعت به خانه آمد و فریاد زد عزیزم کالایته جمع کو .من همین حالی ۱۰۰میلیون دلار در لاتری برنده شدم
زن : بکس هارا بری لب ساحل جمع کنم یا کوه نوردی . مرد : مهم نیست فقط بیکته بسته کو و از پبیش چشمهایم دور شو که دیگه  
حوصله دیدنت را ندارم

نامزاد

نامزاد یک ..... به ..... مسج میدهد من در خانه تنها هستم کسی در 
خانه نیست.
 جواب میدهد: عزیزم قران شریف بخوان و از هیچ چیز نترس

ماه عسل

لوده ازماه عسل برگشته بود.رفیقش پرسان کرد!ماه عسل چطوربود؟گفت بسیارخوب.گفت پس چرا خانمت گریان میکند؟گفت اورا نبرده بودم

دوست دختر


یک بچه همراه دوست دختر خود در یک سرک قدم میزد دختر به بچه کفت اکر پدرم مرا با تو ببیند و مرا بگوید که این کست ؟من چه بکویم؟بجه کفت: برایش بکو برادرم است............:))